ایستادهام توی صف ساندویچی که ناهار امروزم را سرپایی
و در اسرع وقت بخورم و برگردم شرکت. از مواقعی که خوردن،
فقط برای سیر شدن است
و قرار نیست از آن چیزی که میجوی و میبلعی لذت ببری، بیزارم.
موضوعات مرتبط: داستان های کوتاه و آموزنده ، ،
برچسبها: داستان , داستانک زیبا , ایزدمهر , داستان اموزنده , زیباترین داستان , ساندویچ , کوتاه داستان , ,
بهتر است ثروتمند زندگی کنیم تا اینکه ثروتمند بمیریم. (جانسون)
(داستان جالب انگیز در ادامه مطلب)
برچسبها: داستان , من و پدرم , داستان آموزنده ,
در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست. البته او دروغ می گفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانش آموز همین کلاس بود. همیشه لباس هاى کثیف به تن داشت، با بچه هاى دیگر نمی جوشید و به درسش هم نمی رسید. او واقعاً دانش آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون ...
(بقیه داستان زیبا و آموزنده در ادامه مطلب)
برچسبها: داستان آموزنده , داستان , قصه عشق , داستان محبت , وجود فرشته , ,
كودکي با پاهاي برهنه بر روي برفها ايستاده بود و به ويترين فروشگاهي نگاه مي کرد زني در حال عبور او را ديد . او را به داخل فروشگاه برد و برايش لباس و کفش خريد و گفت: مواظب خودت باش کودک پرسيد: ببخشيد خانم شما خدا هستيد؟ زن لبخند زد و پاسخ داد:نه "من فقط يکي از بنده هاي خدا هستم " کودک گفت:مي دانستم" با او نسبت داريد "
برچسبها: خدای عشق , داستان , حکایت زیبا , زیباترین وبلاگ , عاشقانه , داستان جالب ,
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد